معنی سر پیچی
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Offense
لغت نامه دهخدا
پیچی. [چی / پیچ ْ / چی] (اِ) لقمه. پیتی. پیته. رجوع به لقمه و رجوع به پیتی شود.
پیچ پیچی
پیچ پیچی. (ص نسبی) گره درگره. خم اندرخم. شکن برشکن. || کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق:
شاه چون دید پیچ پیچی او
چاره گر شد به بدبسیچی او.
نظامی.
ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد.
مجیر بیلقانی.
دست پیچی
دست پیچی. [دَ] (حامص مرکب) مشت زدن. (ناظم الاطباء). پنجه کردن با کسی تازور و قوت او معلوم شود. (از آنندراج):
کنم دست پیچی به سنجابیان
زنم سکه بر سیم سقلابیان.
نظامی (از آنندراج).
نسخه پیچی
نسخه پیچی. [ن ُ خ َ / خ ِ] (حامص مرکب) عمل نسخه پیچیدن. رجوع به نسخه پیچیدن شود.
پیچی ها
پیچی ها. (اِ مرکب) نام دسته ای از پروانه واران که از پراکنده ترین تیره های گیاهان گلدارست. برگهای پیچیها همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه هامبدل به پیچی شده است که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد. گاهی چندین برگچه ٔ آن مبدل به پیچ میشود و ممکن است همه ٔ برگچه ها تبدیل به پیچ گردند و فقط زبانه ٔ پای برگ مرکب بزرگ و پهن شود و عمل برگ اصلی را انجام دهد. انواع مهم آن عبارتند از: نخود و عدس و ماش و خلر و باقلا و خلرماش. (گیاه شناسی گل گلاب ص 219).
پیچ پیچی کردن
پیچ پیچی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) ول خرجی کردن. دست بباد بودن:
پیچ پیچی مکن و سیم بکس بازمده
نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار.
سوزنی.
و محتمل است بمعنی دندان گردی و گران گازی و گران فروشی هم باشد.
فارسی به عربی
التواء
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع پیچی. دسته ای از پروانه واران که از پراکنده ترین تیره های گیاهان گلدار است. برگهای پیچیها همه مرکب و در انتهای آنهایکی از برگچه ها مبدل به پیچی شده است که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد. گاهی چندین برگچه آن مبدل به پیچ میشودو ممکن است همه برگچه ها تبدیل به پیچ گردند و فقط زبانه پای برگ مرکب بزرگ و پهن شود وعمل برگ اصلی را انجام دهد. انواع مهم پیچیها عبارتند از: نخود عدس ماش خلر باقلا خلرماش.
پیچی ئیل
ترکی سال کپی به شمار اختر ماران ترکستان نهمین سال از دوازدهه (سیچقان ئیل) (اسم) سال میمونبحساب منجمان ترکستان نهمین سال از دوره اثنا عشری.
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
[تر.] (اِمر.) سال میمون، به حساب منجمان ترکستان نهمین سال از دوره اثناعشری.
معادل ابجد
285